زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
بگـذار با تو این شب آخر به سر شود ای وای اگر که امشب زینب سحر شود هر چه به صبح واقعه نزدیک میشویم از غـصـۀ تـو دلـهـرهام بـیـشـتر شـود ای میهـمان تـشنه لـبـم بر غـریـبـیات پهـلـو شـکـسته آمده تا نـوحه گر شود تـا آه می کـشـی جـگـرم تـیـر می کشد خواهر به حال بی کسیات خون جگر شود حرف از جدا شدن بزنی لطمه میزنم راضی نشو که زینب تو در به در شود جـان مـنـی و پـای تـو آوردم ای حـسـیـن تا صبح من به دور تو می گردم ای حسین ای یـادگــار مــادرم ای ســایـۀ ســرم ای مـهـربـان بـرادرم ای سـایـۀ سـرم ای آیـه هـای فـجـر ز تو دل نـمی کـنم آیـد هـر آنچـه بـر سـرم ای سایۀ سرم میسوزم از شرارۀ اشک تو امشب و فـردا در آتـش حـرمم ای سـایـۀ سـرم پیداست از هیاهوی دشمن که می شود رأست به نیزه در برابرم ای سایۀ سرم سوگند خوردهاند که سرت را جدا کنند با تـیـغ و نـیـزه در برم ای سایۀ سرم من بر هزار زخـم تنت گریه سر دهم تو هم بـه دیـدگان تـرم ای سـایـۀ سرم جـان مـنـی و پـای تو آوردم ای حـسـیـن تا صبح من به دور تو میگردم ای حسین |